معنی پیروان یک پیامبر

لغت نامه دهخدا

پیروان

پیروان. [پ َ / پ ِ رَ / رُ] (اِ) ج ِ پیرو. تبع. ضبنه. وشیظ. (منتهی الارب). اشیاع. تالیات. اتباع:
درود ملک بر روان تو باد
بر اصحاب و بر پیروان تو باد.
سعدی.
شظی، پیروان قوم وملحق شوندگان بر ایشان بسوگند. (منتهی الارب). امه، پیروان انبیاء.


پیامبر

پیامبر. [پ َ ب َ] (نف مرکب) پیغامبر. پیغمبر. پیمبر. وخشور. نبی. رسول. آنکه واسطه ٔ ابلاغ سخنی باشد از کسی بدیگری خواه بزبان و خواه بنامه. رجوع به پیغامبر و پیغمبر و پیمبر شود. || قاصد. برید. پیک. پیک خبر رساننده. (شرفنامه). || پیام آور. رجوع به پیام آور شود.

فارسی به عربی

پیروان

بدله، زبائن

فارسی به آلمانی

پیروان

Anpassen, Anzug (m), Farbe (f)

واژه پیشنهادی

فرهنگ فارسی هوشیار

پیامبر

(صفت) آنکه واسطه ابلاغ (کتبی یا شفاهی) باشد رسول پیام آور، قاصد پیک برید، پیغمر پیغامبر وخشور نبی رسول: و درود بر پیامبر گزیده محمد مصطفی و بر اهل بیت و یاران وی. (دانشنامه. منطق 1)

معادل ابجد

پیروان یک پیامبر

554

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری